کوروش کبیر
نوشته شده توسط : pezhman

 

داستانی زیبا درمورد کوروش کبیر!
کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوش‌شان رسانید...
زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت می‌بخشی؟
کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟!  کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوش‌شان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کورش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اینجاست. اگر آنهارا پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره‌اند مثل این می‌ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد!

 



FILMS AND PROGRAMS STOER

:: موضوعات مرتبط: داستان , کوروش کبیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 705
|
امتیاز مطلب : 333
|
تعداد امتیازدهندگان : 91
|
مجموع امتیاز : 91
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
معین در تاریخ : 1389/10/28/2 - - گفته است :
سلام پژمان جون ممنون از لطفت راستی در مورد لینک که گفتی مایلم در مورد وبتم واقعا عالی حال کردم بازم سر بزن

/weblog/file/img/m.jpg
zezegolo.loxblog در تاریخ : 1389/10/27/1 - - گفته است :
وبلاگ خیلی خوبی داری خواستی باهم تبادل لینک کنیم منو به اسم زی زی لینک کن وبگو به چه اسمی لینکت کنم ممنون عاشققققققققق


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: